یازده ضربه بر باد مینوازد.
پنجرههای تنهایی به لرزه میافتند.
در خود نجوا میکنیم:
بیرون سرد است.
در نور ماه
... بهاری غریب
سر ساقههای علف را سفید میکند.
پنجرهها را میبندیم
زندگیست که رخ مینماید
شکننده، بیگانه،
بر جیوهی دور شب، در آینههایش.
(بانکوار)
پنجرههای تنهایی به لرزه میافتند.
در خود نجوا میکنیم:
بیرون سرد است.
در نور ماه
... بهاری غریب
سر ساقههای علف را سفید میکند.
پنجرهها را میبندیم
زندگیست که رخ مینماید
شکننده، بیگانه،
بر جیوهی دور شب، در آینههایش.
(بانکوار)
No comments:
Post a Comment